عالیجناب خاکستری  صحنه گردان پنهان حوادث اخیر



به گزارش یزدفردا به نقل از جهان ،در نگاه همه فعالان سياسي ايران‎ عالیجناب خاکستری ، چهره پرده‎نشين اصلاح‎طلبان است. مردي كه همواره ترجيح داده است در پشت صحنه ايفاي نقش كند. سلوك سياسي او به‎گونه اي است كه از آفتابي شدن در ميدان سياست احتراز مي‎ورزد. اين، ويژگي همه كساني است كه نمي‎خواهند رد پايي از تصميم هاي آن‎ها در حوادث و ماجراهاي رمزگونه باقي بماند. 

هفته نامه پنجره در آخرین شماره خود به کالبد شکافی این چهره پرده نشین اصلاحات پرداخت و نوشت: در كالبد شكافي شخصيت اين گروه از سياستمداران پرده‎نشين مي‎توان به خصوصياتي مشترك دست يافت. بارزترين خصلت آن‎ها اين است كه خود را در نقش ناجي و سكاندار قرار مي‎دهند كه اغلب در مواقع بحراني كه توفان هاي سياسي، كشتي سياست حزبي آن‎ها را دچار تلاطم مي‎كند رخ مي‎نمايانند.
 
بر همين منوال، سيد محمد موسوي خوئيني‎ها در جبهه اصلاحات چنين جايگاهي براي خويش ترسيم كرده است. جايگاه برادر بزرگتر يا مرشد سياسي كه جمله فعالان و نيروهاي اصلاح‎طلب‎ نظرات او را فصل الخطاب قرار دهند. 

در اين‎باره كافي است كه به سه فراز تحولاتي كه به شكست جريان چپ يا اصلاح‎طلب منجر شده دقت و در آن‎ها تامل شود. سال هفتاد در جريان انتخابات مجلس چهارم كه به سقوط چپ منجر شد، سال 1384 كه با ناكامي اين جريان در سه انتخابات پي‎در‎پي شوراها‎ مجلس و رياست جمهوري كه به زوال جبهه اصلاح‎طلبان منجر گرديد و بالاخره بهار 1388 كه در حساسترين انتخابات تاريخ انقلاب اسلامي هر دو نامزد جريان اصلاح‎طلب مقابل نامزد اصول‎گرايان تن به شكست دادند. 



بازي همه يا هيچ 

تئوري موسوي خوئيني‎ها در ميدان رقابت و مبارزه سياسي در هر سه مرحله از شكست جريان چپ داراي عناصر شناخته شده اي است. روش بازي او تابع قاعده همه يا هيچ است. بر پايه اين نظريه‎ يك جناح سياسي يا بايد به‎طور كامل قدرت را دردست بگيرد يا آن‎كه به‎صورت تمام‎عيار در جايگاه اپوزيسيون بايستد. او گزينه ميانه يا حد وسط در برخورد با حريف قايل نيست. به همين دليل، همواره پيشنهاد تعامل يا هم‎گرايي و همكاري دو قطب سياسي اصول ‎گرا و اصلاح‎طلب را نفي كرده است. موسوي خوئيني‎ها از وقتي كه پس از سقوط اصلاح‎طلبان از تسخير دولت و مجلس نااميد شد، به‎سوي ايجاد جبهه اپوزيسيون كامل حركت كرد و در اين مسير دست اتحاد به همه نيروهاي معارض داد كه علاوه‎بر دولت اصول‎گرا‎ نظام اصول‎‎گرا را نيز قبول نداشته اند. نظريه موسوي خوئيني‎ها در پيشبرد طرح تقابل سياسي تابع يك اصل روشن است: نافرماني مدني. اين نظريه به‎ظاهر در دوره دولت خاتمي رايج شد، اما واقعيت اين است كه مبدع اين نظريه قبل ازمشاركت تيم «سلامي ها»يي بود كه دور خوئيني ها حلقه زده بودند يعني همان گروهي كه شالوده مشاركت را ريختند. اولين بار نيز در همان آغاز دهه هفتاد و با شكست جريان چپ در انتخابات مجلس اين تئوري از سوي مرد پرده‎نشين اين جريان مطرح شد و از طريق روزنامه سلام رواج پيدا كرد. نافرماني مدني همان انديشه اي است كه در نقطه تكاملي به انقلاب هاي مخملي منجر مي‎شود. اجزاي اين نظريه كه امروز به وضوح از سوي مرد در سايه اصلاح‎طلبان تجويز مي‎شود، بايكوت‎ تحريم‎ تحصن و سرانجام تقابل خياباني است. بي‎سبب نيست كارشناساني كه در رفتار اصلاح‎طلبان پس از بيست‎ودوم خرداد تدبر كرده اند، معتقدند كه اين رفتارها آبشخوري جز نظريه نافرماني مدني دهه هفتاد «حلقه سلامي ها» ندارد.
بسياري از روش هاي اعتراضي كه در انتخابات اخير به‎نام موسوي و كروبي عليه شوراي نگهبان و نهادهاي ناظر و مجري انتخابات ساخته و پرداخته شد، در ‎واقع بازسازي نظريه نافرماني مدني است كه لااقل در سه مرحله: بار اول دهه هفتاد در جريان ناكامي نامزدهاي مجمع روحانيون در انتخابات مجلس چهارم، بار دوم در ميانه دهه هشتاد در جريان شكست اصلاح‎طلبان درانتخابات مجلس هفتم و بالاخره آخرين بار در بهار و تابستان 1388 به آزمون نهاده شده است.به اين صورت است كه او در هر سه دوره انزواي اصلاح‎طلبان در نقش ناجي ظاهر مي‎شود.
او نظريه‎اش را در ديدار با شاخه تندرو دانشجويان ارايه مي‎كند.‎ رهنمودهاي تشكيلاتي او در اين ديدارها حاوي عباراتي است كه به مخاطبانش انرژي نفرت و حس انتقام را تزريق مي‎كند. طرح هاي عملياتي او در هر سه مقطع حاوي بالاترين سطح اعتراض نه تنها به دست‎اندركاران انتخابات كه بلكه به كل حاكميت است.
از اين جهات ويژگي هاي سياسي مرد پرده‎نشين اصلاح‎طلبان به هيچ يك از سران اين جريان شبيه نيست. اغلب سران اين جريان به درجاتي از مصالحه و انعطاف‎پذيري در بازي سياست پايبند بوده اند، اما خوئيني ها تنها كسي بوده كه اصل مصالحه و مدارا در قبال حريف را مردود و مذموم شمرده است. به همين اساس، اغلب كارشناسان ظن قريب به يقين دارند كه دو نامزد ناكام اصلاح‎طلبان در رفتار خويش‎ تابع تئوري مرد پرده‎نشين اصلاح‎طلبان بوده و در راستاي آن حركت مي‎كنند.

سرسلسله تجديدنظر‎طلبان
آن‎چه از سه دهه حيات جريان چپ پيداست، زندگي سياسي اين ليدر پشت پرده اصلاح‎طلبان، فراز و نشيب بسيار داشته است. كمتر چهره سياسي را مي‎توان سراغ گرفت كه به‎اندازه وي تغيير و تجديدنظر در انديشه و رفتار سياسي‎اش داشته باشد.
فردي كه از زمان تسخير لانه جاسوسي در اول دهه شصت پرچم رهبري گروه موسوم به خط امامي ها را در دست داشت، در دهه هفتاد اولين چرخش ها را در افكار اين جريان صورت مي‎دهد.
روزنامه سلام تحت مديريت او محمل اصلي اين بازنگري در سياست ها و ديدگاه هاي انقلابي جريان چپ است و به باور بسياري از ناظران سياسي دو عامل عمده در تغيير نگرش او نسبت به حكومت و سياست مؤثر بوده اند. اول مناصب كليدي كه دهه شصت در اختيار او بوده و بعد از رحلت امام از دست مي‎دهد و دوم ناكامي طرح هايي كه او و همقطارانش براي تسخير جايگاه رهبري پس از امام در سر مي‎پروراندند.
موسوي خوئيني ها كه دبير مجمع روحانيون مبارز است، عهده دار مسئوليت هاي كليدي در دستگاه قضايي و سياسي نظام بوده. وي در ابتداي انقلاب عضو مجلس پيش‎نويس قانون اساسي بود. همچنين در سال ۵۹ به مدت يك سال رياست سازمان صداوسيما را به‎عهده داشت.
در دهه شصت نيز چندين سال عهده‎دار دادستاني كل كشور بود، اما در ميان اين مناصب، عهده‎داري دو منصب دادستاني و توليت امور حج دو نمونه از اموري است كه كنار گذاشتن او از اين دو منصب تأثيري به‎سزا در مشي سياسي وي داشته است.
پس از اين اتفاقات است كه او به‎سمت طراحي تشكيلات حزبي معارض حركت مي‎كند؛ ابتدا در اقدامي سؤال‎برانگيز مهدي كروبي را كه تا آن روز به عنوان چهره معتدل جريان چپ سنتي بود از مجمع روحانيون مبارز وادار به‎كناره‎گيري مي‎كند و در سال ۱۳۸۴ رسما رياست اين نهاد و دبيري مجمع روحانيون مبارز را در دست مي‎گيرد.
بسياري از اصلاح‎طلباني كه در دهه هفتاد باب تجديدنظر در اصول نظام جمهوري اسلامي را گشودند، شاگردان بلافصل او بودند. در سياست خارجي اين نظريه كه آمريكا ديگر دشمن نظام نيست براي نخستين‎بار در روزنامه «سلام» مطرح شد و حتي سردبير روزنامه با هدايت خود خوئيني‎ها باب ديدار و مذاكره با گروگان سال 1361 خط امامي ها يعني باري روزن را ترتيب داد. مباحث مربوط به مشروعيت نظام و تز كاهش اختيارات ولايت فقيه نيز اولين بار در همين جريده مطرح شد. موسوي خوئيني‎ها جزو اولين نفراتي بود كه نظارت استصوابي شوراي نگهبان را به چالش كشيد.
بنابراين آن‎چه فرماندهي سپاه در اين روزها درباره انديشه هاي ضد ولايت فقيه وي مطرح كرده، ريشه در عملكرد دو دهه اخير دبير مجمع روحانيون دارد؛ چنان كه برخي اعضاي اين مجمع فاش كرده اند او از فرداي رحلت امام علم مخالفت با رهبري را برافراشت و اين طرح خويش را از طرق مختلف دنبال كرد؛ روزي در قالب ارايه نظريه شورايي كردن نظام رهبري‎، روزي ديگر در قالب محدود كردن رهبري به قانون اساسي و بالاخره امروز در چهارچوب انديشه بازنگري در قانون اساسي و خارج كردن قواي سه گانه از حيطه اختيارات رهبري.

پرده هاي جديد از تناقضات فكري
تجديدنظر در مباني انديشه حكومت اسلامي در دو سال اخير در حالي از زبان موسوي خوئيني‎ها مطرح شد كه زماني اولين مدافع نظام مطلقه فقيه بود و در دفاع از نظريه امام مبني بر اين كه ولي فقيه واجد همه اختيارات شارع اسلامي است، بيشترين حملات را به چهره هاي رقيبش انجام داده بود.
در مرور كارنامه اين ليدر اصلاح‎طلبان، اكنون فهرستي بلند از تناقضات پيش روي ما قرار دارد. در اين جا فقط به چند مورد برجسته از اين تناقضات اشاره مي‎كنيم: او در بهمن 1387 رهنمود مي‎دهد كه بايد اختيارات رهبري را محدود كرد. در نشستي ديگر مي‎گويد نمي‎توان به‎خاطر مصالح نظام از مطالبات سياسي خويش كوتاه آمد. راه ديگري جز اصلاح ساختار نظام باقي نمي‎ماند و در ديدار با نامزدان اصلاح‎طلب توصيه مي‎كند تغيير در قانون اساسي را دردستور كار قرار دهند.
حال به نظراتي كه وي در ديدار جمعي از ياران خويش قبل از حوادث اخير بيان كرده نگاه كنيم، مي‎گويد: «از نظر حضرت امام(ره) واجب‎ترين مسئله اين است كه نظام حفظ شود تا كشور سرپا بماند. حفظ نظام از اوجب واجبات است، يعني بايد از برخي واجبات و محرمات (اگر لازم باشد) عبور كرد تا نظام حفظ شود.»
او در ديدار زمستان هشتادوهفت در حالي اصول‎گرايان را به عدول از اصول متهم مي‎كند كه در همان ملاقاتش با دانشجويان به صراحت اذعان مي‎كند كه: «در زير چتر اصلاحات عده‎اي بودند كه داعيه اصلاح‎طلبي داشتند اما اصلاح‎طلبي را با كنار گذاشتن دين ممكن مي‎دانستند، عده‎اي مي‎گويند لازم نيست دين را كنار گذاشت، اما نبايد در سياست دخالتش داد، عده ديگري مي‎گويند داخل شدن دين در سياست اشكالي ندارد، اما به اين شكلي كه امروزه اتفاق افتاده كار درستي نيست.
برخي هم كاملا چارچوب‎ها را قبول دارند اما به روش‎ها ايراد دارند.
در بين اصلاح‎طلبان هم افرادي بودند كه آقاي خاتمي با آن‎ها نسبتي ندارد.»
فصل ديگر اين تناقضات را مي‎توان در نگاه خوئيني‎ها به انديشه هاي امام در سياست خارجي جست‎و‎جو كرد. او در مقام ليدر گروه هاي خط امام بيشترين دفاع را از بحث قطع ارتباط با آمريكا كرد و هر گونه نرمش و مدارا با اين قدرت را مساوي عدول از انقلاب و راه امام دانست. اما اين بار در نشست خويش با دانشجويان ديدگاهي كاملا متناقض با آن نطق هاي دهه شصت خويش ارايه مي‎كند و مي‎گويد: «اما سؤال شما درباره برقراري ارتباط ميان ايران و آمريكا. بايد عرض كنم در يك نگاه منطقي و تحليلي موضوع رابطه با آمريكا به‎عنوان يك معضل به‎حساب نمي‎آيد. اين مسئله توسط برخي افراد به يك مسئله بزرگ تبديل شده است. نمي‎دانم چرا گاهي اوقات در اين كشور موضوعات به‎قدري پيچيده مي‎شود كه حل آن دردسر آفرين مي‎شود. به هر صورت ما زماني انقلاب كرديم و آمريكا با انقلاب ما مخالفت كرد و ما نيز متقابلا پاسخ آن را داديم اما نبايد تا ابد با آمريكا در يك وضعيت ثابت ماند.»
اما دگرديسي هاي مواضع سياسي ليدر اصلاح‎طلبان تندرو به اينجا محدود نمي‎شود او پس از ترك مناصب حكومتي وقتي كه به جرگه اپوزيسيون مي‎پيوندند با گروه هايي دست اتحاد مي‎دهد كه زماني به دست خود او در دادستاني يا توسط همكاران امنيتي‎اش حذف شده بودند. او كه زماني بيشترين اعتراض را به گروه نهضت آزادي و بازرگان داشت، در ديدار با دانشجويان در تبرئه نخست وزير دولت موقت سخن مي‎گويد: «مهندس بازرگان معتقد بود كه ساواك مي‎تواند براي ما كار اطلاعاتي انجام دهد و ما مي‎توانيم از آن‎ها براي اهداف خود استفاده كنيم.
چنين اختلافي روز به روز شكاف ما را بيشتر مي‎كرد، اما هيچ وقت مثل همين حالا كسي فكر نمي‎كرد كه مهندس بازرگان و دوستانش در نهضت آزادي علاقه‎مند به شاه و وابستگي به آمريكا بودند.»
در روزنامه سلام و پس از آن در مشاركت شاگردان موسوي خوئيني‎ها با رهنمود خود او باب تعامل با اين جريان را باز مي‎كنند و دست آخر او پاي ليست هاي انتخاباتي را امضا مي‎كند كه در آن نام اعضاي ائتلاف موسوم به ملي‎مذهبي ها در كنار همقطاران وي آمده است.
براي آن‎كه درجه تقابل و تعارض ليدر اصلاح‎طلبان با دولت و نظام اصول‎گرا را دريابيم، كافي است به رهنمودهاي تشكيلاتي كه او در ديدار با دانشجويان براي مبارزه با دولت احمدي‎نژاد ارايه مي‎كند، رجوع كنيم. با آن‎كه در اين مرحله برخي از چهره هاي دوم خردادي طرح تعامل با دولت و نهادهاي حاكميت را ارايه مي‎كنند، اما او مانيفست تغيير يا براندازي دولت نهم را ارايه مي‎كند. در اين مرحله نيز طرف سخن او شاخه جوانان مشاركت و طيف تندروي دانشجويي است، مي‎گويد: «اگر وضعيتي كه اكنون در آن قرار داريم ( دوره دولت نهم) متوقف شود، خودش كار بزرگي است.»
او در اين ديدار، سياه‎ترين چهره را از دولت اصول‎گرا ارايه مي‎كند كه همين تصوير خود مجوز مبارزه همه جانبه است، مدعي مي‎شود كه دولت نهم بنيان‎ها را ويران مي‎كند.
نكته قابل تامل اين است كه او ابايي از اين ندارد كه در اين ديدار رسمي، يارانش را از اين طرح خويش آگاه سازد كه طرح مبارزه ميرحسين موسوي با دولت احمدي‎نژاد را او طراحي و ارايه مي‎كند.
كافي است در اين‎باره حول اين جمله او كه همه رسانه هاي اصلاح‎طلب منتشر كرده اند، غور شود. ما انتظار داريم مهندس موسوي در درجه اول روند فعلي را متوقف كرده و در درجه بعد با استفاده از افرادي كه دورش جمع مي‎شوند چند قدمي به‎سوي تسخير موقعيت هاي جديد گام بردارد
‎در هر سه فراز از اين رويدادها موسوي خوئيني يك نقش واحد و مشخص را بر عهده مي‎گيرد و آن بسيج نيروهاي سردرگم اصلاح‎طلب براي اعتراض و رويارويي با جناح پيروز است. در هر سه مرحله حلقه هوادران او شاخه اي از تندروترين نيروهاي اصلاح‎طلب است كه به چيزي كمتر از كسب دوباره قدرت رضايت نمي‎دهند.
یزدفردا
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا